هستیهستی، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

دنیای من

نه ماهگی

نه ماهم هم تموم شد ولی نه دندون در آووردم نه چهار دستو پا کامل می رم  ولی حالا وقت دارم   حیلی تلاش می کنم که راه برم چهار دست و پا بالاخره موفق می شم. البته الانم خودم و به مقصد می رسونم بالا خره و میز تلویزیون از مکان های مورد علاقه منه  کشیدن مو های مامانم موقعی که می خوام بخوابم هم از کاراییه که مامانم می گه باید ترک کنم یه آهنگی هم هست که وقتی می خوام بخوابم باید بابام برام بخونه اینه: دختر شاه پریونه                        ولی کسی نمی دونه  اسم قشنگش هستی جونه       ولی کسی نمی دونه  ناز و ملوسو مهربونه     ...
28 دی 1390

بالا خره تونستم

بالاخره من در روز 20 دی ماه تونستم چند قدم 4 دست و پا برم:) حالا می تونم به همه جا دست رسی پیدا کنم   ...
20 دی 1390

چهار دست و پا

دیگه می خوام چهار دست و پا برم بسه دیگه انقدر نشستم.جالا فعلا فیگورشو گرفتم تا کم کم برم جلو نمیدونم الان چرا وقتی می خوام برم جلو دست و پاهام با هم قاطی می شه پرت می شم  همین الانم مامانم هی مانع حرکات من می شه آخه چرا.هر چیو می خوام برم بردارم چرا یه هو غیب می شه آخه بابااااا    ...
11 دی 1390

یلدا

امسال این اولین شب یلدای من بود. و من بلند ترین شب سال رو کنار مامان و بابا و مامانبزرگا و بابابزرگام و دایی و عمو و خلاصه یه عالمه آدم بودم :) خیلیم خوب بود با اینکه من همش غر زدم ولی بالاخره مامان این عکس و ازم گرفت   گفتم ببینم حافظ چی می گه    ...
30 آذر 1390

هشت ماهگی

هشت ماه گذشت :) من هر روز کارای جدید تری انجام می دم و عادت های جدیدی پیدا می کنم. الان دیگه می شینم و سعی می کنم که چهار دست و پا برم. وقتی می خوام بخوابم باید موهای مامانم و بگیرم و البته بکشم  البته اگه مامانم نبود از موهای مامان بزرگم استفاده می کنم   خیلی هم دوست دارم بخورم همه چی.دلم می خواد زیاد غذا بخورم همین طور انواع میوه ها رو هم دوست دارم   مخصوصا پرتقال و نارنگی. ساعت خوابمم از 8-9 شب به 11 الی 12 تغییر کرده که مامانم از این بابت ناراحته و هی غر می زنه   ولی خب من اینجوری راحت ترم     ...
16 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای من می باشد